پنجشنبه گذشته همایش «پیامبر مدارا» با هدف دفاع از گفتمان ضد خشونت و تبری پیامبر اسلام از جنایاتی که داعش و القاعده به نام اسلام انجام می‌دهند به مناسبت هفته‌ی وحدت در تهران برگزار شد. عمق هفته‌ی وحدت هنگامی به درستی فهمیده می‌شود که نیم‌نگاهی به جنگ‌های خونین دویست ساله‌ی صفویه و عثمانی داشته باشیم. در زمانه‌ای که غرب پس از شکست در جنگ‌های دویست ساله‌ی صلیبی از مسلمانان وارد دوره رنسانس شده و زایمان تاریخی‌اش را آغاز کرده بود و به گفته مورخان غربی نفوذ دانش و فنون مسلمانان به غرب در دوران نبردهای صلیبی، شالوده این دگرگونی و پیشرفت بزرگ بود، در خاورمیانه جنگ‌های صفویه و عثمانی آغاز شد. همزمان با برآمدن تمدن غرب افول شرق آغاز شد (مجموعه مقالات کنفرانس بین‌المللی فرهنگ و تمدن اسلامی، ۱۳۷۲: ۱۶۱). کشته‌ها، ویرانگری‌ها و دشمنی‌های ناشی از دویست سال جنگ شیعه و سنی کافی بود تا مصلحان دو نحله مذهبی راهی برای پیشگیری از تکرار این فجایع بیندیشند. یکی از واپسین تلاش‌های ستودنی، تقریب مذاهب بود که با همت دو مرجع بزرگ شیعه و سنی در جهان اسلام کلید خورد. شیخ شلتوت رئیس الازهر مصر و آیت الله بروجردی رئیس شیعیان در ایران. 

پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ش) نیز تفکر مسلط بر رهبران انقلاب، تداوم‌‌ همان شیوه بود. آیت‌الله منتظری که در آن هنگام دوم شخص انقلاب شناخته می‌شود با توجه به اینکه میان شیعه و سنی در خصوص ولادت پیامبر اختلاف نظری بود و اهل سنت ۱۲ربیع الاول و شیعیان ۱۷ ربیع الأول را تاریخ ولادت پیامبر اسلام می‌دانستند، همین عامل اختلاف را به عامل اتحاد تبدیل و هفته وحدت را اعلام کرد که مورد حمایت امام خمینی نیز قرار گرفت. آیت الله منتظری دست پروده آیت الله بروجردی و تنها کسی بود که آیت الله بروجردی در درس خود رسما از وی به عنوان امید آینده حوزه تجلیل کرده بود. پس باید راه بروجردی را ادامه می‌داد. پس از آن هرساله کنفرانس وحدت تشکیل شد و تا زمانی که مبتکر هفته وحدت در جایگاه خود قرار داشت از وی بخاطر این تدبیر در رسانه‌ها و کنفرانس‌ها تجلیل می‌شد و پس از آن هفته وحدت ماند و نام مبتکرش نادیده گرفته شد اما این مسئله چندان اهمیتی نداشت زیرا آنچه اهمیت داشت تحقق هفته وحدت و اهداف آن بود. 

اگر هفته وحدت کماهوحقه پیگیری شده بود و به‌‌ همان معنایی که مبتکر آن می‌خواست دنبال می‌شد قطعا امروز نقشه جغرافیایی منطقه خاورمیانه و شرایط پر تنش موجود به گونه دیگری بود و بلاتردید اینهمه جنگ و خشونت و خونریزی در منطقه نبود و پدیده‌هایی مانند القاعده و داعش و طالبان و... نداشتیم یا اگر داشتیم در چنین قدرتی نبودند. امروز از عراق و سوریه و لبنان و پاکستان اخبار ترور و انفجار و سربریدن و جنگ و آوارگی میان شیعه سنی روح هر انسانی را می‌آزارد. پرسش این است که ۳۵سال است از زمان برقراری نظام جمهوری اسلامی شعار وحدت سر می‌دهیم و هرسال به درستی گفته می‌شود که هر کسی و هر اقدامی که موجب تحریک احساسات و اختلاف شیعه و سنی شود، به دشمنان کشور و به وجود آورندگان جریان جاهل، متحجر و وابسته تکفیری کمک می‌کند. اما چرا علیرغم این سخنان، شاهد ستیزه‌های فزاینده مذهبی به ویزه میان سنی و شیعه هستیم؟ چرا هرچه این وحدت خواهی‌ها بیشتر است ستیزه‌ها نیز افزون‌تر است؟ آیا این شعار معیوب است؟ آیا مسلمان‌ها معیوبند؟ آیا این سخن به گوششان نرسیده است؟ آیا ارزش و اهمیت آنر ا درک نمی‌کنند؟ و آیا‌های دیگر؟ 

بی‌گمان برخی پدیده‌ها صرفا ماهیت اقتصادی دارند و برخی صرفا ماهیت سیاسی دارند اما بسیاری از رخداد‌ها مانند جنگ ایران و عثمانی و پدیده القاعده و داعش هم ریشه‌های طبقاتی و اقتصادی دارد و هم آبشخور معرفتی و وزن این عوامل در آفرینش همه پدید‌ها یکسان نیست ولی تحلیل موضوع با رویکرد معرفت‌شناختی و ریشه یابی فکری بدون تحلیل طبقاتی و آبشخورهای مادی و اقتصادی ناقص است و تحلیل طبقاتی و اقتصادی آن بدون فهم عقبه فکری آن ناقص و حتی اغواگر خواهد بود اما این گفتار کوتاه عمدتا ناظر به ریشه یابی عوامل غیر مادی بوده و این امر به معنای انکار یا کم اهمیت پنداشتن سایر عوامل نیست. 

در تحلیل کلان موضوع می‌توان گفت مناسک، صورت‌های عینیت بخش آیین‌ها هستند اما مناسک گرایی آیین‌ها را می‌میراند و داعشیگری را می‌زاید. رابرت مرتن و سایر جامعه‌شناسان به تفصیل درباب مناسک گرایی سخن گفته‌اند و نیازی به تکرار آن نیست. مناسک گرایی بلایی است که بر سر راه مذاهب، آیین‌ها، قوانین و... کمین کرده است. حتی قانون گرایی اگر تبدیل به مناسک گرایی شود یعنی خود قانون و لفظ آن اصالت و قداست یابد و فلسفه قانون نادیده گرفته شود و هنگامی که قانونی، کارکرد خودش را از دست دهد و به جای اصلاح و تغییر آن، بر دوامش اصرار شود، قانون به ضد خود تبدیل خواهد شد. هدف قانون انتظام زندگی و ساختن

 

زندگی بهتر است اما مناسک گرایی پوسته را چسبیدن و مغز را‌‌ رها کردن. 

اما در تحلیل خُرد از مسئله در یک کلام می‌توان گفت داعش محصول خود ماست. ما هیچگاه باور نمی‌کنیم که حتی کنش‌های فردی و شخصی و محدود خود ما ممکن است سهمی در پیدایش این نوع پدیده‌ها داشته باشند و مجموعه این کنش‌های فردی به ظاهر بی‌اثر و نادیده است که یک پدیده جمعی را می‌آفریند. پس از بروز یک حادثه ما نمی‌دانیم در چه روزی و چه تاریخی چه کرده‌ایم که واکنش امروزش چنین حادثه‌ای بوده است و خیر یا شر آن گریبانمان را گرفته است؟ شکاف مذهبی که یکی از چند شکاف فعال و خطرساز در جامعه ماست درست است که پیشینه دراز تاریخی دارد اما در هر دوره‌ای برآیند کنش‌های انسان‌های‌‌ همان دوره است. کسی که در گوشه‌ای و خانه دربسته‌ای مراسم عمرکشان می‌گیرد، آن یکی که کتابچه‌ای می‌نویسد، آن دیگری که لعنتی به خلفا می‌فرستد و آن مفتی یا شیخی که در مسجدی، شیعه را تکفیر می‌کند تک دانه‌های برفی به ظاهر بی‌اهمیتی هستند که وقتی روی هم انباشته می‌شوند حتی می‌توانند بهمن بیافرینند و امروز بهمن داعش محصول خود ما (اعم از شیعه و سنی) است. هفته وحدت برای این نبود که اختلافات را معدوم سازد برای این بود که سیلاب اختلاف را زهکشی کند تا به جای ویرانگری، منبع فایده شود. این هدف اما لوازمی داشت. ۱- اینکه وقتی پرچمدار هر شعاری محبوب باشد شعارش هم جذابیت دارد و نافذ است اما اگر شعاردهنده و پرچمدارش منفور باشد هرچه این شعار را بیشتر سر می‌دهد ولو اینکه شعار درستی باشد اما برخلاف آن عمل می‌کنند چون راه شکستن او را در شکستن شعار‌هایش می‌بینند. این یک عامل روان‌شناختی و سیاسی است نه معرفتی 

اما عامل ریشه‌ای تری هم وجود دارد و آن عامل معرفتی است. شعار وحدت لوازمی دارد که اگر وحدت را بخواهیم و به لوازمش متعهد نباشیم وحدتی محقق نخواهد شد. شعار راستین وحدت در بستر عمل به این لوازم معنا می‌دهد. آیت الله منتظری که مبتکر هفته وحدت بود دقیقا ملتفت این معنا بود. آیا می‌شود شعار او را اخذ اما از محتوا تهی کرد ولی نتیجه عکس نگرفت؟. 

نمی‌شود که از یکطرف شعار وحدت شیعه و سنی بدهیم از طرف دیگر اقداماتی انجام دهیم که نفرت و دشمنی را در آن‌ها برانگیزانیم. دو لازمه شعار وحدت عبارت است از: ۱- «مروت با هم اندیشان» به مصداق «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» که می‌گوید بر کفار حربی سختگیری کنید و میان خود رحمت و مروت و مدارا داشته باشید یعنی لازمه اشداء علی الکفار بودن رجماء بینهم بودن است. و ۲- «مدارا با دگر اندیشان» که در سنت پیامبر مدارا عبارت از مدارا با مشرکان و کافران و... بود.. اگر ما نتوانیم حتی شیعیان و همکیشان خویش را تحمل کنیم و به محض اینکه تفسیر و قرائتی متفاوت از ما یافتند طردشان کنیم و از دایره حضور در قدرت و تعیین سرنوشتشان برانیم دیگر تکلیف بقیه روشن است. اگر توانستیم مدارا و تساهل در بین خود داشته باشیم (رحماء بینهم باشیم) می‌توانیم با دیگران هم مدارا کنیم. 

چنانکه آیت‌الله منتظری بار‌ها توضیح داد تعبیر وحدت برای یکی کردن شیعه و سنی نبود که نه ممکن بود نه مفید بلکه مراد از آن همگرایی شیعه و سنی و مدارا در عین اختلاف بود. او راه شلتوت و بروجردی را دنبال می‌کرد. راه آنان چه بود؟ در حالی که قرن‌ها بود پاره‌ای از علمای اهل سنت شیعه را رافضی یا خارج از اسلام و کافر می‌خواندند و عالمان شیعه هم اصول فقه خود را بر تقابل با آن‌ها نهاده بودند شیخ شلتوت مذهب شیعه را به رسمیت شناخت و در مطالعه کتاب فقهی «الإسلام عقیده وشریعه» دریافتم که او برخلاف رویه معمول فقهای اهل سنت که در هر مسئله فتاوای چهار مذهب خود را نقل و نقد می‌کردند شلتوت از پنج مذهب سخن می‌گفت و در هر موضوعی نظر مذهب شیعه را هم نقل می‌کرد. آیت‌الله منتظری نیز در مباحث فقهی به آرای آن‌ها توجه کرد. و لازمه پایبندی به هفته وحدت دایر کردن کرسی‌های فقه اهل سنت در حوزه‌های شیعه بود که افزون بر اینکه از نظر علمی طلاب را با فقه اهل سنت آشنا می‌کند زمینه‌های همگرایی را فراهم نماید و در حوزه‌های سنی هم با همین سلوک راه برای آشنایی با آرا و عقاید شیعه فراهم می‌شد و دست کم اینکه دو طرف یقین می‌کردند که هیچکدام مستحق کفر و ارتداد نیستند که در نتیجه آن به این سادگی بتوانند کارد بران بر حنجره یکدیگر گذاشته و سر ببرند. بدون شک دایر کردن کرسی فقهی اهل سنت در میان برخی از سلفی‌های شیعه مقاومت‌هایی را بر می‌انگیخت اما پیروزی انقلاب اسلامی به معنای لزوم غلبه این مرام و روش در حوزه‌ها بود که می‌تواست راه را برای حضور مسالمت آمیز آراء و عقاید شیعیان در حوزه‌های اهل سنت نیز بگشاید. 

تجربه اخیر دایرکردن بی‌سر و صدا و بی‌خبر مدرسه خوارج در قم تجربه گرانسنگی بود. خوارج جزو فرقه‌هایی بودند که در تاریخ اسلام از نظر اغلب فقهای سنی و شیعه خارج از اسلام شناخته می‌شدند. آنان همه جا را دارالکفر می‌دانستند زیرا بر این باور بودند که هر جا آنان حاکم نباشند دارالکفر است، خوارج امام علی و عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحکیم (کسانی که به حکمیت رضا دهند) را تکفیر کرده و علی و عثمان را واجب‌القتل می‌دانستند و خلفا را لعن می‌کردند و در سال‌های اخیر جریان نئوخوارج که تعدیل شده خوارج سنتی است برای خلیفه سوم فقط در حد کاربرد «رضی الله عنه» انعطاف نشان داده‌اند ولی هنوز امام علی (ع) را سَبّ می‌کنند. در عین حال به دلیل اینکه عمان با دو و نیم میلیون جمعیت تنها کشوری است که خوارج در آن تحت عنوان فرقه اباضیه که میانه رو شده خوارج است، اکثریت و قدرت دارند و این کشور دارای روابط حسنه‌ای با ایران بوده و در چند مورد میانجی حل اختلافاتی میان ایران و امریکا شده است برای نخستین بار در تاریخ شیعه، مدرسه خوارج (اباضیه) در قم بازگشایی شده و طی مراسمی با حضور نماینده عمان افتتاح و کتابخانه مفصلی حاوی منابع فقهی خوارج راه اندازی شده که منبع بزرگی برای آگاهی از عقاید و اندیشه‌های این فرقه مذهبی است اما چرا با وجود اینکه بیش از سه دهه است هفته وحدت جزو راهبردهای ایران تعریف شده و نماینده ایران در اجلاس سالانه مجمع افتای فقهای اهل سنت شرکت می‌کند و در ایران نهادی به نام «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» به وجود آمده است، چنین اقدامی در خصوص اهل سنت صورت نگرفته است. اگر این قبیل اقدامات انجام می‌شد و سازوکارهای همگرایی عملی و نظری (نه ادغام و یکی شدن) به کار بسته می‌شد فضایی برای رشد داعشیگری جنایت پیشه به وجود نمی‌آمد. هنوز دیر نیست و می‌توان با راه اندازی کرسی تدریس همه مذاهب (و حتی به قول مطهری مارکسیسم که مخالف مذهب است)، فضای گفت‌وگوهای علمی را گشود تا گفت‌وگو جانشین خشونت شود؟ امروز جریان داعش فقط قربانی نمی‌گیرد بلکه به یکی از علل دیگر عقب ماندگی دنیای اسلام و دنیای شرق تبدیل شده و حیثیت خاورمیانه و مردم و آیین‌هایش را بر باد می‌دهد و پیشرفت حقوق جهانی بشر را با دشواری‌های عظیم روبرو می‌سازد.